دو بازرگان خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردند
یکی ضعیف بودکه هر بدو شب افطار کردی
و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی
اتفاقاً بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند
هر دو را به خانهای کردن و در به گل بر آوردند
بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند
در گشادند قوی را دیدند مرده
و ضعیف جان به سلامت برده
مردم در این عجب ماندند.
حکیمی گفت خلاف این اگر بودی عجب بودی.
آن یکی بسیارخوار بوده است طاقت بینوایی نیاورد و به سختی هلاک شد
وین دگر خویشتندار بوده است
لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی ویشش آید سهل گردد
اگر تن پرورست اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2025
The best Persian and Iranian music