یه لنگه کفش پیر و درب و داغون
افتاده بود یه گوشه خیابون
هیشکی اونو یه لحظه پاش نمیکرد
هیشکی یه لحظه هم نگاش نمیکرد
میگفت که تنهایی و بی پناهی
یه روز به آخر برسه الهی
یه لنگه کفش پاره بی کس و بی ستاره
افتاده زار و گریون یه گوشه خیابون
شب بود و شب گردی بارون و باد
رد شدم و چشام به چشماش افتاد
دیدم که زخماش همه از غربته
مثل خودم خسته و بی طاقته
دیدم و گفتم که نباید نشست
یه کفش بیچاره رو دید و نشکست
رفتم و گفتم که چرا نشستی
تلف نکن عمرتو دستی دستی
درسته که از همه تنها تری
اسیر این دردای زجر آوری
کفشای غیرتو باید پا کنی
بگردی و لنگه تو پیدا کنی
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music