یکی بود یکی نبود یه پرنده خسته بود
مث تنهایی ماه تو خودش نشسته بود
تو چشاش سفره ی درد خالی از اطلسی بود
تو گلوش هر چی که بود رنگ دلواپسی بود
اون پرنده که صداش مث دریا آبی بود
تو گلوش بغض بهار شبای مهتابی بود
شبای ستاره ها شب روشن بهار
شبای خنده ی گل تو دشت سبزه زار
عاقبت پر زد و رفت اون پرنده پر کشید
از رو کوه یخ گذشت تا به شهر گل رسید
فارغ از هرچه که بود مرغ ما خسته نبود
روی شاخه ی بهار با یه گل نشسته بود
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music