من آدمم از ادما خسته
آغوش من دروازه ی بسته
زخمی به دل مرحم به دست دوست
این حرمت است دست مرا بسته
چشمم به راه افتاد تو میایی
با مرهمی از جنس رویایی
این خنجر و این پشت و این ادم
من از غم نبودت افتادم
بیرحمی ذهن کباب من
از آتش چشم پر آب من
با رفتننت دنیا سالی شد
وهم و سکوت و شک جواب من
من فکر کردم در پس این دود
در این قطار جایی کنارت بود
کم طاقتی از خاطرم برده
دود از غم در سینه ی من بود
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music