چه سخت است اینکه مردی را
به دل غم باشد اما اشک نتواند
دلش را درد جانسوزی
بسوزاند ولیکن گریه نتواند
من آن شب گریه میکردم
وتو با خندهایت بزم را رونق فزا بودی
من آن شب گریه میکردم
و تو با لجظه هایت بر من درد را روا بودی
من آن شب گریه میکردم
من آن شب گریه میکردم
میان چلچراغ دیدگان مست تو
هزاران شعر می خواندم
هزاران شعر تنهایی حدیث بی کسو یاری
سرود فجر میخواندم
گلو از غده های درد مینالید
ومن شادمان اما غمین بودم
سرشک درد می افشاندم
ولیکن ساکتو خاموش بودم
من آن شب گریه میکردم
من آن شب گریه میکردم
چه سخت است اینکه مردی را
به دل غم باشد اما اشک نتواند
دلش را درد جانسوزی
بسوزاند ولیکن گریه نتواند
من آن شب گریه میکردم
وتو با خندهایت بزم را رونق فزا بودی
من آن شب گریه میکردم
و تو با لجظه هایت بر من درد را روا بودی
من آن شب گریه میکردم
من آن شب گریه میکردم
میان چلچراغ دیدگان مست تو
هزاران شعر می خواندم
هزاران شعر تنهایی حدیث بی کسو یاری
سرود فجر میخواندم
گلو از غده های درد مینالید
ومن شادمان اما غمین بودم
سرشک درد می افشاندم
ولیکن ساکتو خاموش بودم
من آن شب گریه میکردم
من آن شب گریه میکردم
There is no comment yet ...
Copyright © 2007 - 2024
The best Persian and Iranian music